زباله وسط باغ

ساخت وبلاگ

یه دونه ناراحتی وسط این همه خوشی برامون پیش اومد. امروز رفتیم و خونه رو به نام زدیم هم تو محضر و هم تو اداره ی ثبت اسناد. وسط اداره ی ثبت ایستاده بودیم که یهو موبایلم زنگ زد و دیدم مدیر مدرسه است و گفت که امروز اومدن از طرف اداره و کل دفاتر و برگه های تو رو بازدید کردن و دیدن و زیر و رو کردن و از همه چی راضی بودن و هیچ مشکلی باهات نداشتن. ولی فقط تنها نقطه ی سیاه کارنامه ات داشتن اکانت ایسنتاگرام بود که قرار شده که برات نامه بفرستن که برای ادای پاره ای توضیات بری حراست اداره. منم که رنگ و روم زرد شده بود و تپش قلبم رفته بود بالا و داشتم وسط اداره پس میفتادم. خلاصه مثل این که باید برای سال جدید برم همون پژوهش سرا و تدریس نداشته باشم. البته فکر کنم کلا پژوهش سرا آشغال دونی اداره ها باشه و هرکی که نتونه کلاسا رو کنترل کنه میفرستنش اونجا. یه خانوم دیگه هم بود که به معنی واقعی کلمه روانی بود و مثل این که رفته بود زده بود تو گوش رییس اداره و اونم اونجا بود و خیلی برای همه مشکل ایجاد کرده بود. خلاصه که قرار شده که ایشالله پدر من دربیاد و با یه عده روانی هم سفره و کاسه بشم. مبارکه.

اکانت اینستاگرامم حذف کردم و دیگه ندارمش. حیف اون همه عکس و چیزای جالب. ولی واقعا به دردسرش نمی ارزید و اصلا از اول باید پرایوتش میکردم و نباید به شاگردام آدرس میدادم. کار خوبی که کردم این بود که تلگرامم رو دیلیت اکانت کردم و روز آخری که تو مدرسه بودم تمام نمره ها رو کامل کردم و حضور و غیابا رو هم کامل کردم و دیگه دفتر نمره ام مثل گل شده بود و این شد که امروز در غیاب من اداره اومده بود سرکشی و بازدید و گفتن همه چی عالیه و به دانش آموزایی که ازم شکایت کرده بودن گفته بودن برید خدا رو شکر کنید که این نرفت ازتون شکایت کنه. خلاصه خدا کنه اینم ختم به خیر بشه. امروز سه شنبه بود و مدیر و معاونا تعطیل بودن ولی بدبختا به خاطر من امروز پا شدن رفتن مدرسه و خیلی خجالت کشیدم. باید براشون یه کیک درست کنم و براشون ببرم برای معذرت خواهی. گناه دارن مدیرمون که واقعا از استرس هلاک شد. بقیه هم به پای من سوختن. مدیره اصلا با کسی تعارف نداره و موقع زنگ زدن اگر با کسی مشکلی داشته باشه همون پای تلفن میشورتش میذاره تو آفتاب. ولی نمیدونم چی بود که این قدر با دلگرمی با من صحبت میکرد و هوام رو داشت و خیلی آرومم میکرد.

امروز یه همکارمون رو تو اداره ثبت دیدم و جریان رو براش تعریف کردم و گفتم به خدا تمام این بدبختیا به خاطر این بود که من نمره ندادم و گفته بودم حتی حاضرم یک سال برم زندان بخوابم و نمره به کسی ندم. اونم گفت نمره خیلی وضعیت حساسی داره و حتی داشتیم که مدیر رو به خاطر نمره ندادن برکنار کردن و انداختنش تو تدریس. منم خنده ام گرفت و گفتم خوب دیگه اون که مدیر بود از من چه کاری ساخته است. بعدم گفتم که من شما رو وقتی معاون شده بودم دیده بودم این فکر کرد من میخوام دوباره معاون بشم گفت وعاون شدن فقط لابی بین مدیر هست و باید از بند پ استفاده کنی و راه دیگه ای هم نداره. تازه خودش هم از اون آدمایی بود که تو رتبه های بالا بود و حتما با بند پ اومده بوده بالا. تازه این که دلش این جوری خون بود خدا رحم کنه به بقیه اقشار جامعه.

تاریخ ارسال: سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 16:17 | چاپ مطلب
Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 20:08