برای باندی چند تا کتاب ارزون خریدم. از این کتابایی که هیشکی نمیخریدشون. قمیتش همون پشت جلد بود و همه شون زیر هزار تومن بودن . یکیشون نوشته بود که تو مدرسه سه تا پسر بودن که بچه ها رو اذیت میکردن و یه پسره سه تا ابنبات عجیب میخوره و قدش بلند میشه و زورش زیاد میشه و به شکلی جادویی همه رو میزنه و باعث میشه اونا بترسن و دیگه از این کارا نکنن. خلاصه که آقا دارین داستان مینویسین حواستون باشه یه آدمی یه جایی تو این جهان امید به راهکارهای شما بسته. یه کاری نکنین و یه چی ننویسین که اصلا تو واقعیت نگنجه و طرف افسرده بشه و فکر کنه خودش بی دست و پا ست و نمیتونه چون اب نبات جادویی نداره با بدی ها مبارزه کنه. نمونه اش خود من. الان اگر خودم قدرت جادویی داشتم میرفتم سرنوشتم رو عوض میکردم و اون مادره رو که میاد داد و هوار راه میندازه رو به خاک سیاه مینشوندم ولی نمیتونم و مجبورم تحمل کنم. از این طرف میرم کتاب بخونم که سرم گرم شه میبینم تو دنیای کتاب همه چی با جادو حل میشه اعصب برام نمیمونه.
(0 لایک) تاریخ ارسال: سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 ساعت 11:43 | چاپ مطلب
Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 6 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 11:52