دیگه از آوردن اسم خونه بالا میاریم

ساخت وبلاگ

زندگی بیمزه و مسخره من همچنان داره در بنگاه های املاک و مهمونیای مسخره و بی مناسبت و خرج های هنگفت و سردرگمی برای خرید خونه میگذره.

دیروز مهمون داشتم ولی باید میرفتیم بنگاه. وسط درست کردن غذا صد بار از صبح تا شب رفتیم بنگاه. مردیم دیگه از خستگی. یعنی دو دقیه بعدازظهر نتونستیم چشمامون رو روی هم بذاریم. از خستگی دیگه شب پادرد گرفته بودم. یعنی جوری شده بود که آخر شب که میخواستیم میوه بدیم من و دی جون و باربار هی به هم میگفتیم برو بشقاب بیار  وهیچکدوممون هم بلند نمیشدیم و آخرش به یکی از آقایون گفتیم ببخشید میشه برید از تو ماشین ظرفشویی چند تا پیش دستی بیارید؟یعنی تا این حد اوضاع مسخره بود.

ولی در مورد خونه خریدن. ما اول یه خونه پیدا کردیم درست کنار خونه مادرشوهرم و خیلی هم پسندیدیم. ولی وقتی رفتیم برای برگزاری نشست بین صاحب ملک و ما، بنگاهیه بهمون گفت که صبر کنید شاید بازم خونه خوب گیر آوردین. مام رفتیم صد تا خونه دیدیم و از همه شون خوشمون اومد. ولی گفتیم باز هم بگردیم. برای همین به اون خونه هه گفتیم نمیخواهیم. ولی دیگه اونقدر چرخ زدیم و پیچ خوردیم که در نهایت گفتیم بابا همون خونه هه خوب بود. جالبه که آقاهه اول تا 17 میلیون زیر قیمت هم میداد و ما گفتیم نمیخواهیم. خلاصه که دوباره آقاهه پیام داد که چی شد اینا میخوان یا نه که برای بار دوم به اون مرده گفتیم نمیخواهیم. بعدم پریروز اون ملک فروش رفت و من دیگه تو بنگاه زدم زیر گریه. ولی دیروز خر رسید که خریدار براش مشکل ایجاد شده و حالا خونه هه آزاده و اگر میخواهیم باید دست بجنبونیم. مام از فرصت استفاده کردیم و زنگ زدیم گفتیم حالا میخواهیم. انگار مردم مسخره ما هستن. ولی صاحب خونه گفت اینا مثلاین که منو دست انداختن و میخوان اذیت کنن. من خونه ام رو سندش رو دادم به یه خریدار دیگه برای استعلام و اگر شد به همون میفروشم. فکر کنم تو دلش گفته اگر خریدار پیدا بشه و بخواد بیسست میلیون زیر قیمت هم بخره به اون میدم و به این نامردا نمیدم. خلاصه که ما با این گشتن ها و تحقیق کردنامون هم مردم رو بیچاره کردیم و هم خودمون رو بدبخت کردیم. تقصیر دی جونه. البته من بهش حق میدم که برای خرید خونه به این گرونی و حالا که داریم تا خرخره زیر قرض و وام میریم یه خورده نگران باشه و تحقیق کنه و همه خونه های ممکن رو ببینه. ولی با این وسواس الکیش واقعا یه عده آدم رو گذاشت سر کار و بدبختی اینه که پول عمل اون بدبخت هم جور نشد و عملش به جای تابستون افتاد پاییز. اینم گناهش به گردن ماست.

دیروز دیگه رفته بودیم تو کار خونه های سیصد میلیونی. از اون خونه ها که اگر یه عمر قسط بدیم و بچه هامون هم قسطای ما رو به ارث ببرن تموم نمیشه. خیلی خونه های عجیب غریبی هم نبودن فقط بر خیابون بودن و متراژشون هم زیاد بود ولی نقشه خونه رو چنان خراب کرده بودن که آدم میگفت عجب خری بوده اون نقشه کش. آخه این چه کاری بود که کرده بود. تمام مشکلات هم از این وبد که راه پله ساختمون افتاده بود وسط. به همین خاطر مجبور شدده بود که آشپزخونه رو هم بندازه وسط خونه و خونه هه به دو قسمت تقسیم شده بود و حسابی گند کاری به بار اومده بود. ولی دوباره رفتیم مشورت کردیم و دیدیم آقاهه میگه من مهندسش رو میشناسم به شدت بساز بندازه و بعدا پرسیدیم که اگر خونه بساز بنداز باشه دقیقا چه مشکلی پیش میاد که گفتن خونه ای که الکی ساخته شده باشه تو سیستم آب و فاضلاب ایراد پیدا میکنه و لوله ها رطوبت بیرون میدن و خرابکاری پیش میاد. خلاصه که اونم نشد.

تاریخ ارسال: جمعه 2 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 11:01 | چاپ مطلب
Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 3 تير 1396 ساعت: 2:42