نظم به ما نیومده

از وقتی بچه ها تعطیل شدن دوباره بی نظمی در خواب و بیدار شدن و ناهار و شام به شدت شروع شده و هیچی سر جاش نیست. ساعت چهار و نیم صبح میخوابیم و ساعت دوی بعدازظهر پا میشیم و ناهار و صبحونه یکی میشه و چون حسابی گرسنه میشیم برای شام یه غذای سنگین میخوریم و همینجوری لش میکنیم و نه ورزشی و نه چیزی و تا صبح که بخوابیم شامه رو دلمونه و بعدشم که از در یخچال آویزونیم و هی دهنمون میجنبه.

امشب گفتم زود بخوابیم و قیامت کردم که تو رو خدا بخوابین. نمیدونم بچه ها چه ساعتی خوابیدن ولی خودم دیگه ساعت یک تو رخوتخواب بودم و اونقدر نوشته های خودم رو خوندم که خوابم برد. ولی از اونجایی که اگر عوامل درونی رو هم هماهنگ کنی بازم عوامل بیرونی سر جاشون هستن، مامانم سر ساعت چهار صبح زنگ زد و گفت چیه چکارم دارین؟ گفتیم هیچی والله خواب بودیم. گفت پس چرا زنگ زدین؟ میگیم ولله بلا زنگ نزدیم. هیچی دیگه رفتم کلیه گوشیا رو چک کردیم و دیدیم نه بابا هیچ مشکلی نبوده و هیچ کی زنگ نزده بوده و نمیدونم چه جوری گوشیش زنگ خورده و خلاصه که ما بیدار شدیم و به ما نیومده که منظم باشیم. الان چند روزه که باربار میگه منو ساعت ده صبح بیدار کن و خودش هم موبایلش رو میذاره رو ساعت ده که زنگ بزنه. ولی موبایله خودش رو میکشه و حلق آویز میکنه و باربار بیدار نمیشه که هیچ، منم میرم بیدارش میکنم حسابی کفری میشه و بیدار هم نمیشه.

الان باندی هم بیدار شده و دیگه خوابش نمیبره. همه مون زا به راه شدیم رفت.

(0 لایک)