مامان رییس

ساخت وبلاگ

یه رییس داریم تو پزوهسسرا که خیلی عصبی و استرسیه. پدرمون رو درآورده و خیلی با آدم راه نمیاد. ولی از وقتی من رفتم پزوهسسرا باهاش در نیفتادم و هرچی گفته قبول کردم و تو گفتارم احترامش رو نگه داشتم و باهاش تند نرفتم و در مقابلش فروتنی نشون دادم و علیرغم توصیه همکارا که هی میگفتن اگر یه بار جلوش وایسی کلا دیگه تا آخر راحتی و هیچ مشکلی نخواهی داشت برای من اصلا لازم نشد که خیلی بخوام تند برم و باهاش بدرفتاری کنم و مجبورش کنم حقوق منو رعایت کنه. نمیدونم چرا از اول با من مهربون بود و اصلا مشکلی نداشتیم. بعضی وقتا هم بابت چیزایی که نمیدونستم و اشتباهاتی که کرده بودم یه رفتارای تندی باهام کرده بود که گردنم رو کج کردم و بابت کارم ازش معذتخواهی کردم و مطمئنش کردم که قصد زیر در رویی نداشتم و نمیخواستم از زیر کار شونه خالی کنم. دوشنبه رفتم پزوهسسرا و دیدم شاتوت آورد و کلی خوردیم و کلی دعا به جونش کردیم. حالا دیروز تو خونه نشسته بودیم که دیدم همکارم یعنی همونی که رفته اداره و مسول گروه تکنولوژی آموزشی شده ، یه اعلامیه اسکن شده ی فوت برام فرستاد و تا من بیام بخونم که کی مرده دلم بالا اومد و فهمیدم مامان رییس مون فوت شده. خدا رحمتش کنه. خلاصه امروز با دی جون رفتیم مراسم ختم مامان رییس مون. اصلا فکر نمیکردم این رییس ما به جز کار و کار و کار چیز دیگه ای هم داشته باشه ولی امروز دیدم خانواده داره. کلی قوم و خویش داره. یه عالمه فامیلای خوشگل و کلی زن و بچه و روستای پدری و یه مامان خیلی خوشگل و سفید و تپل مپل که به رحمت خدا رفت. نمیدونم چرا اصلا شبیه مامانش نبود. مامان به اون سفیدی این رییس ما کلا یه تیکه ذغاله. میگن که پسرعموش نمایندگی سایپا و تویوتا داره و بیش از حد وضع مالیشون خوبه. خلاصه که رفتیم و نشستیم و من خنگ خدا که گفتم لابد مراسم گریه زاری برقراره و آرایش نکردم و گاگول ترین تیپم رو زدم رفتم دیدم به به خانوما رفته بودن آرایشگاه و همه مانتوها مد روزترین مد مزون ها و موها همه دیروز رنگ شده و خلاصه که کم آوردم به شدت. جالبه که همه هم بلوند بودن. مثل این که آلمان ها در جنگ جهانی دوم کار خودشون رو کردن و حسابی از خجالت مادربزرگای اینا دراومدن. خلاصه که اون روی این رییس مون رو هم دیدیم و فهمیدیم که نه بابا پشت اون همه استرس و نگرانی بابت خوب برگزار شدن همه چیز، یه خورده انسانیت و یه ذره لبخند و کلی تعارف و احترام و فروتنی و خواهش میکنم بفرمایین ببخشید خسته شدین نهفته بوده و ما خبر نداشتیم.

موقع وارد شدن من به مجلس به همدیگه گفتن به زن عمو زری بگین بیاد همکار عمو حامد اومده. موقع برگشتن به همکارام به شوخی میگفتم بریم از زن عمو زری خداحافظی کنیم همکارام کلی خندیدن و گفتن بابا بیخیال شو. جالب بود.

تاریخ ارسال: جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 16:53 | چاپ مطلب
Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 21:46