پوووووووف

ساخت وبلاگ
خوب خوب خوب. من تونستم از شر عوامل مزاحم ذهنی و روانی خلاص بشم و بیام آزمایشگاه و تنها باشم. خیلی بهتر شد. هر چند دوستی هفت ماهه ام با همکارم افتاد تو جوب آب. ولی به دردسرش می ارزید. نمیتونستم دیگه با همون روش ادامه بدم. فقط اشتباهی که کردم این بود که به سه نفر اصل مشکلم رو گفتم. اونم به این خاطر که اگر دوروغ میگفتم دیگه باید هزار تا دروغ دیگه هم میگفتم و این خیلی بدتر بود. چون بالاخره یه روزی یه جایی دوروغ آدم درمیاد و مچ آدم باز میشه. خلاصه که من عین یه گوساله اصل مشکل رو گفتم و خودم رو خلاص کردم . تا اونا باشن که سال آینده برای من یه همچین برنامه ریزی مسخره ای نکنن. ولله آخه از استرس بیچاره شدم. اگر این وبلاگ هم نبود که من مرده بودم. خلاصه که این من و این آزمایشگاه به این بزرگی تنها و بی کس و غریب و مهجور. اون وقتا میرفتم تو آزمایشگاه فیزیک مینشستم و هیشکی هم نبود و هی مطلب مینوشتم. ولی بعدش دیگه نشد اون روند ادامه پیدا کنه. پدرم دراومد. کاش اصل ماجرا رو برای هیچکدوم از همکارا نمیگفتم و کتمان میکردم. کاش. چون هیشکی نمیتونه درک کنه. تا توی خونه من نباشن نمیفهمن که چقدر سخته آدم چیزی رو از هم خونه اش پنهان کنه. دائم داشتم با احساس عذاب وجدان زندگی میکردم و بهم مثل زهرمار میگذشت. مردم تا تونستم مطلب رو به همه برسونم. ولی فقط آبروم رفت همین... Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:21