چرا شام؟

ساخت وبلاگ

آقا منو ولم کنین. من لیاقت ندارم. من امشب شام خوردم. من امشب یه شامی پختم که دلتون نخواد محشر شده بود. و مگه میشه از خیر آب خورش مرغ گذشت؟ برنجی که با روغن زیتون پخته شده باشه رو نخورد؟ مرغ پر از ادویه درست کرده باشی و خودت نخوری؟ ته دیگ سیب زمینی رو نزنی تو آب خورش و همین جوری که داره چیکه چیکه میریزه بدو بدو هول هولکی نخوریش؟ امکانش هست؟

تمام این بدبختیا زیر سر بی برنامگی در خورد و خوابه و از خواب بیدار شدن. من طبق معمول روزای تعطیل بیدار نکردم این خوابالوها رو. اینام فکر منو نکردن  و تا ظهر خوابیدن. منم همه کارام موند. بعدم دیگه وقت رفتن باربار به کلاسش شد و بدو بدو رفتیم. بنابراین ناهارمون موند پا در هوا. هرچند که من برای خودم و باربار یه کباب ماکروفری درست کردم و خیلی هم خوردم به این امید که دیگه شام نخورم. ولی بچه ها گشنه شون بود و شام میخواستن. منم یه خورده از ظهر سینه مرغ مونده بود و برنج هم که آقامون خیس کرده بود و مجبور شدم یه جوری این مرغه رو درست کنم که جبران گشنگی و بی برنامگی ظهرمون بشه. آقا اینو با پیاز و گوجه فرنگی و سس خردل و سس کچاپ و و نمک و ادویه های مختلف و زرچوبه فراوان و فلفلهای مختلف و رنگهای مختلف خیسوندم و یک ساعت بعد اینو ریختم تو روغن داغ. ولی از اونجایی که به صدای جلز و ولز روغن حساسم و نمیتونم تحمل کنم زیر گاز رو کم کردم و نپخت. منم دوباره گوجه پوست کندم و رنده کردم ریختم روش و زیرش رو کم کردم و گذاشتم آروم آروم برای خودش جا افتاد. برنج هم که با روغن زیتون فراوون دم پخت کردم و برای این که برنجه حروم نشه چون خونه ما ته دیگ خورده نمیشه سیب زمینی انداختم زیرش و با روغن فراوون سرخ شده بود. خلاصه این که اومد سر سفره من گفتم یه دونه سیب زمینی میخورم دیگه لب نمیزنم. ولی شد دو تا و بعد شد همه سیب زمینیا و بعدم شد یه کفگیر برنج و البته یه خورده اش رو پس فرستادم و به همون سیب زمینیا بسنده کردم. وگرنه الان دیگه زنده نبودم.

این ترازوی باشگاه مام معلوم نیست حالش خوبه یا نه. امروز دو بار وزن کردم دویست گرم خطا داشت. اول کشیدم گفت هشتاد و یک و چهارصد. دوباره وقتی داشتیم میرفتیم با همون لباس و بدون کفش یعنی با همون تیپ قبلی رفتم کشیدم گفت هشتاد و یک و دویست. خلاصه حالا نه اون نه این همون هشتاد و یک و سیصد. ولی درست نبود این قضیه شام امشب. این همه برای لاغری هزینه و این همه زحمت. بدون گرسنگی البته. چون واقعا شبا میل ندارم. امشبم میل نداشتم فقط این ادویه ها کارم رو خراب کردن. اصلا خیلی بوش آدمو میکشید. خلاصه نشد که ما بر سر قرارمون بمونیم امشب. ایشالله از فردا. سعی میکنم تو برنامه ناهار و شامم مرتب باشم که این جوری نشه. اون آجیلا رو هم از سر راهم بردارم. از بس بادوم هندی خوردم دارم کج و کوله میشم عین بادوم هندی.

فردا تولد برای باربار بگیرم که خیلی دوست داره. ولی خیلی خرج تزییناش میشه. بدم میاد از پول خرج کردن. باید کیک درست کنم و تیرامیسو و شکلات لقمه ای. ببینم چه میکنم.

Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 6 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 14:43