خواب در چشم ترم میشکند

ساخت وبلاگ

همون طور که فکر میکردم شاگردام یعنی همونایی که این همه مدت اعصابم رو خراب کردن و زندگیم رو بهم زهر کردن، عاشق اینستاگرامن و دائم اون تو دارن بندری میزنن. اولین باریه که من خودم از یه اپلیکیشن کنار گیری میکنم. یعنی اولش از اینستاگرام خیلی خوشم اومده بود و بعد دائم به خودم میگفتم نباید برم و همه وقتم رو توش بگذرونم و بعدا ونقدر ازش بدم اومد که یادم رفت یه همچین چیزی وجود داره و کلا هشت روز یه بار هم یادش نمیفتم. نسل امروز خیلی از لحاظ دریافت مفاهیم تنبل شدن. اوایل ما مینشستیم سه چهار ساعت وبلاگ ها رو میخوندیم و حتی کامنتها رو هم میخوندیم. فیس بوک اومد یه ذره راحت طلب شدیم و دوست داریم حتی تو آپلود عکس و موسیقی هم راحت باشیم و اعلام حضورمون هم با یه لایک باشه. ولی حالا اینستاگرام خیلی راحت کرده. یه دونه عکس رو نگاه میکنی حتی شده سرسری و زودگذر یه نگاه الکی میکنی و یه قلب هم میزنی و راحت. کلا خوندن متن سخت تر و دشوارتر از نگاه کردن عکسه.

امشب یکی از بچه هام اومد و هفت هشت تا از عکسای اینستاگرامم رو لایک زد. رفتم دیدم علاوه بر خودش تمام بچه های کلاسم هستن و اکانت دارن. بچه های این دوره زمونه همون طور که فکر میکردم همه شون عاشق اینستاگرامن. و اون تو پسر و دختر قاطی و کلی حرفای خارج از چارچوب و غیره. خوب این ها باعث میشه که دیگه این نسل حرف قدیمیا رو گوش نمیکنن و یه فاصله عمیق بین ما افتاده ... اونا ما رو عقب افتاده میدونن و ما هم اونا رو سرکش و بی نظم و چموش میدونیم. اونقدر تو کلاس حواسشون به نت و گوشیه که این سری با خودشون گوشی آورده بودن و سر کلاس موسیقی پخش میکردن و به خیال خودشون دارن کول میشن و های میشن هی سرفه میکردن که مثلا از چارچوبا میترسن و دارن دور میزنن و حال میکنن. یعنی دقیقا قضیه اون پادشاهه که گفته بود باد در کردن ممنوعه و همه به جای مطالبات حقه شون فقط تو دورهمیاشون باد در میکردن که مثلا مبارزه مدنی کرده باشن.

حتی سر یه کلاسم که شاگردام خیلی خوبن و عالین داشتم در مورد کتابای خوب صحبت میکردم اونقدر مسخره بازی درآوردن و به هر جمله ام خندیدن و جو رو به هم ریختن که گفتم برید گم شید بابا لیاقت ندارین دو کلمه باهاتون حرف فرهنگی بزنم. اینا دیگه کی حوصله دارن بشینن کتاب بخونن. دیگه نگاه کردن عکس راحت ترین کار ممکنه و کسی که به این کار عادت کرده باشه حوصله درک و دریافت مفاهیم رو نداره. الان باربار من هر لحظه ای که اراده کنه میتونه و اجازه داره از تبلت و لپتاپ استفاده کنه و خدا رو شکر اونقدر هم عاقل هست که موقع درس و امتحانش اون رو بذاره کنار یا از همون ها استفاده درسی کنه. بعضی وقتا از توی لپتاپ درساش رو دانلود میکنه و یا از تبلت دیکشنری میاره و درس میخونه. یعنی دیدم که میگم ها. یواشکی به بهانه اوردن یه لباس از کشو رفتم پشتش و دیدم که تو کدوم سایته و خیالم راحت شد که بچه ام اونقدر عقل و شعور داره که بدونه از لپتاپ و تبلت چه جوری استفاده کنه. ولی هنوز وسیله ی شخصی خودش رو نداره و من هنوز موافقت نکردم که برای خودش داشته باشه و شخصی باشه. خیلی میترسم از این قضیه. ولی امسال خیلی کتاب زیاد خوند. حدود ده تا کتاب رمان کودک خوند. ولی وقتی این شاگردای من که هر کدومشون وسیله شخصی دارن و پدر و مادرا  هم در جریان کاراشون نیستن و سواد بررسی و تحقیق هم ندارن شب و روزشون رو تو نت میگذرونن دیگه تمام فضای ذهن شون اشغال میشه و سر کلاسم همه اش دارن تو نت چرخ میخورن. چه تو خیالاتشون و چه زیر میزی و تو روپوش و شلوارشون یواشکی بیارن سر کلاس و از مهربونی یا ترس معلمشون از درگیر شدن استفاده کنن و برن تو نت. من که اصلا حوصله درگیر شدن باهاشون رو ندارم و اصلا نگاهشون نکردم که داشتن موسیقی پلی میکردن و هی مسخره بازی در میاوردن.

Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32