چرا عید؟

ساخت وبلاگ

هر بار میام بخوابم نمیشه. فقط خواب دیروز بهم چسبید که دی جون باندی رو برد استخر. نبودن و باربار هم بچه ام اصلا سایه است از بس که مراعات میکنه و حالیش میشه و فرهنگش بالاست. عزیزمه به خدا. از این دختر مهربون تر و بافرهنگ تر و بهتر نداریم و نداشتیم و نخواهیم داشت.

امروز برای کلاس جبرانی بردمش کلاسش. خیلی خوب بود و خوش گذشت. خودمم داشتم میرفتم سمت کلاسش که جلوی خودمو گرفتم. چون خیلی زشت بود که برم الکی خودمو بندازم وسط. صبح که مربی خودم آهنگ گذاشت نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بهش گفتم شما نمیدونی من مرض دارم؟ نمیتونم خودم رو کنترل کنم.

فقط یه غصه دارم که مربی قشنگم روز چهارشنبه نمیتونه بیاد. خیلی ناراحتم بی وفا خانوم داره منو قال میذاره معلوم نیست کجا میخواد غیبش بزنه. حیفه که حالا که این همه وزن کم کردم دوباره با یه عید الکی و یه غیبت مسخره وزنم برگرده که مطمئنم برمیگرده. خیلی اعصابم بابت فرا رسیدن عید سعید باستانی خورده. آخه آدم عاقل دو هفته همه چی رو معطل میذاره میره دنبال عشق و حال؟ حیفه به خدا این همه زحمت و این همه هزینه همه اش دود بشه بره هوا. صحبت این صد و پنجاه هزار تومن پول یه طرف ، این همه عرق ریختم و غذا نخوردم و بهم سخت گذشت و از خوابم زدم ساعت هشت صبح از خواب بیدار شدم و رفتم باشگاه. حالا این جوری خراب میشه. همین الانشم هنوز کلی شکم دارم و خیلی بدم هم میاد از این وضعیت. یعنی حلقه های زحل که گفته بودم دور کمرم تشکیل میشه یه خورده کم تر شده ولی هنوز صفر نشده. تف تو این زندگی.

Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 1:32