شلوار

ساخت وبلاگ

من یه عالمه شلوار داشتم که همه رو از فروشگاهای خوبی خریده بودم. وقتی میرفتم یه دونه رو پرو میکردم میگفتم از همین سه  تا بده. دوباره میرفتم یه دونه دیگه پرو میکردم میگفتم از همین دو تا بده. یادش به خیر شلوارهای خوبی بودن ولی واقعا دیگه خیلی کهنه و داغون شده بودن. مامانم هم هی گیر داده بود که چرا نمیخری با این کهنه ها دیگه نرو مدرسه. منم لج کرده بوم که چرا اون باید بهم بگه. خودم هر وقت صلاح دونستم میرم میخرم. آخرش مجبورم کرد و با هم رفتیم همون فروشگاه و دیدم دیگه با اون جنس شلوار گیر نمیاد. یعنی شلواری که خودم ده سال پوشیده بودم رو گذاشتم کنار این نو، دیدم مال من هنوز مشکی تر و براق تره از اون. اونم قیمتش هفتاد هزار تومن. چه خبره انگار. خلاصه نخریدم و مامانم هم رفت بنده خدا. دیشب بالاخره طلسم شلوار شکست و رفتم یه دونه خیلی خوبش رو خریدم سی و پنج  امروز پوشیدم. خیلی خوش گذشت. دارم میرم یه دونه دیگه بخرم . چون واقعا شلوار چیزی نیست که آدم یه دونه داشته باشه . باید دو سه تا باشه که کهنه نشه و آدم بتونه با سر و وضع خوب بره مدرسه جلوی این همه شاگرد لغز باز.

یاد یه پستی از آیدا احدیانی افتادم که میگفت با همه جونم دلم میخواست که یه شلوار زرد داشته باشم و هر چی میپوشیدم میگفتم الان جای یه شلوار زرد اینجا خالیه و بعد که خریدمش فکر میکردم تمام قهوه های جهان و همه لکه های پاک نشدنی دنیا میخوان بیان بریزن رو شلوار من. خیلی جالب بود.

نکته بعدی هم اینه که باربار چند بار گفت میخوام شلوارم تنگ باشه و من نمیذاشتم. ولی وقتی میری تو بازار و به جز شلوار تنگ چیز دیگه ای نیست ، نه تنها رضایت میدی که بچه ات بپوشه بلکه خوودت هم میپوشی. این جوری شد که ما هم به جمع قرتی های شهر پیوستیم و شهرمون صحنه ی یه خانم معلم شلوارکردی پوش رو از دست داد.

Me and nothing else...
ما را در سایت Me and nothing else دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 4:09