همسایه بغلی مون قبول کرد که به جای ایزوگام که به گردن ما بود بره کلی آهن بخره و بیاره سقف بزنه که هم دیولر ما بره زیرش و هم حیاط خودش. دمش گرم. خدا کنه تموم بشه این مشکلات. خسته کننده شده. از دیروز تا همین امروز ساعت چهار هیچی لب نزده بودم و داشتم از حالت تهوع و لرزش تمام ماهیچه های بدنم میمردم. الانشم استرس و حالت تهوع و تپش قلب شدید و سردرد و عدم تنرکز افکار دارم ولی خیلی بهترم. خدا کنه که تو همینم حکمتی باشه و بتونیم موفق بشیم.
برچسب : نویسنده : acarpetdesigning2 بازدید : 53