اولین صبح تو خونه جدید. خدایا به امید تو. کمک مون کن. امروز وسایل و ابزارام رو نگاه میکردم و برای خودم دعا میکردم که موندگار بشیم تو این خونه. حیفه. خیلی خوشگله. خیلی زیاد زیبا و قشنگه. خدایا کمک مون کن که برامون شادی بخش و خوش یمن باشه و توش زندگی آروم و خوبی داشته باشیم و بمونیم. تا یه خونه بهتر گیر نیاوردیم از اینجا نریم. حیفه. هنوز وسایل بزرگامون رو نیاوردیم. یخچال و گاز و ماشین لباس و ظرفشوی,اولین ...ادامه مطلب
احساس میکنم دارم در حق وبلاگم خیانت میکنم. چون دقیقا این چند روز پیش رو که حالم خوب بود نیومدم بنویسم و امروز که از شدت گریه بیچاره شده بودم اومدم و دارم مینویسم. اونقدر تعداد اتفاقاتی که افتاده زیاده که باید لیست کنم که چقدر هم به هم پیوسته و متوالی هستن و اونقدر هر لحظه چیزای مختلفی به وجود میاد ک,چهارم,اولین ...ادامه مطلب
از رسیدن عید ناراحت بودم چون شیش کیلو کم کرده بودم و دوست داشتم روندم ادامه پیدا کنه. تازه رسیده بودم به مرحله های جذابش که عید اومد و زد کارم رو خراب کرد. از 9 فروردین هم منتظر بودم و دقیقه شماری میکردم که باشگاهمون باز بشه . حالا امروز پا شدم رفتم باشگاه دیدم اولین نفرم و حتی آخرین نفر. هیچکس , ...ادامه مطلب