ساعت دوی نصفه شب نشستیم وسط یه خونه که کاملا و تا آخرین درجه به هم ریخته است و پر از ات و آشغال هایی شده که از اسباب کشی به جا موندن. خدا رو شکر که بزرگ شدم و دیگه مثل اون موقع ها وسط اسباب کشی نمیرم نت و همه رو عاصی نمیکنم از دست خودم. چند سال پیش اگر وسط اسباب کشی نتمون قطع نشده بود هنوز هم تموم نشده بود. امروز یه چند وسیله ی خیلی بزرگ رو بردیم اون خونه. مبلا رو به تمامی، میز توالت و ماشین لباسش,خدایا,خوبی؟,خوبیم,نمیدونیم ...ادامه مطلب